جدول جو
جدول جو

معنی درهم کشیدگی - جستجوی لغت در جدول جو

درهم کشیدگی
(دَ هََ کَ / کِ دَ / دِ)
تقلص و کوتاه شدگی و پرچینی. (ناظم الاطباء). جعن، درهم کشیدگی و فروهشتگی در پوست و جسم. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از درهم کشیدن
تصویر درهم کشیدن
به هم کشیدن، ترنجیده ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(دَ هََ کَ / کِ دَ / دِ)
متقلص و کوتاه شده و چین دار. (ناظم الاطباء). مقمئن. (منتهی الارب) : اقفعلال، تجعثم، تجعثن، تقلص، تکردس، تکنع، درهم کشیده شدن. (از منتهی الارب) : اقرنباغ، درهم کشیده شدن در سرما. اقورار، درهم کشیده شدن پوست. تأبض، درهم کشیده شدن رگی که آن را نساگویند. تخدد، تخدید، درهم کشیده شدن گوشت و پوست. تکنع، درهم کشیده شدن بندی به دوال. قلوص، درهم کشیده شدن لب. (از منتهی الارب). و رجوع به درهم کشیدن شود
لغت نامه دهخدا
(پَ وَ دَ)
جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج. تقبیض.
- روی درهم کشیدن، روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. (ناظم الاطباء). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(دَ هََ شُ دَ / دِ)
مخلوط بودن. درهم بودن. غیطله. (از منتهی الارب). و رجوع به درهم شدن شود
لغت نامه دهخدا