متقلص و کوتاه شده و چین دار. (ناظم الاطباء). مقمئن. (منتهی الارب) : اقفعلال، تجعثم، تجعثن، تقلص، تکردس، تکنع، درهم کشیده شدن. (از منتهی الارب) : اقرنباغ، درهم کشیده شدن در سرما. اقورار، درهم کشیده شدن پوست. تأبض، درهم کشیده شدن رگی که آن را نساگویند. تخدد، تخدید، درهم کشیده شدن گوشت و پوست. تکنع، درهم کشیده شدن بندی به دوال. قلوص، درهم کشیده شدن لب. (از منتهی الارب). و رجوع به درهم کشیدن شود
متقلص و کوتاه شده و چین دار. (ناظم الاطباء). مقمئن. (منتهی الارب) : اقفعلال، تجعثم، تجعثن، تقلص، تکردس، تکنع، درهم کشیده شدن. (از منتهی الارب) : اقرنباغ، درهم کشیده شدن در سرما. اقورار، درهم کشیده شدن پوست. تأبض، درهم کشیده شدن رگی که آن را نساگویند. تخدد، تخدید، درهم کشیده شدن گوشت و پوست. تکنع، درهم کشیده شدن بندی به دوال. قلوص، درهم کشیده شدن لب. (از منتهی الارب). و رجوع به درهم کشیدن شود
جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج. تقبیض. - روی درهم کشیدن، روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. (ناظم الاطباء). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)
جمع کردن. ترنجیدن و متقلص کردن. (ناظم الاطباء). چنانچه عفصی دهان را، یا خشمگینی ابروان را. (یادداشت مرحوم دهخدا). تشنیج. تقبیض. - روی درهم کشیدن، روی ترش کردن. سخت روئی کردن. پرچین کردن روی. (ناظم الاطباء). با چهره غضب یا نفرت نمودن. آثار خشم یا اندوه در روی پدید آوردن. (یادداشت مرحوم دهخدا)